top of page

Giovanni Battista Podestà
به خودم میلرزم
لبهی سرمای پارچه ها
و خیال میکنم
که دیگه ساختن رو میتونم؟
دوختن و بافتن رو
و از اول روی هم گذاشتن رو
گول خوردن و گول زدن رو
روی چشمای تو حجاب نبود
میدونی
اختیار و انتخاب کلمه های بزرگی نبود
زیر ملحفه ها لرزیدن
فقط از هیجان فردا بود
صبح که رسیدی و دستتو گذاشتی رو پیشونیم
تب بود
تب بود
التهاب و سودا بود.
bottom of page