
Alyson Shotz
صدات در بیاد.
صدات در بیاد
که بگی چشم داری
هوش و حواس داری
نخ نقره ای مو که از این سر دنیا دادم دستتو میلرزه حس میکنی
صدات در بیاد
بگی دلت چقد آشفته ست
و روزات چقدر سریع میگذرن
نمیفهمی بوی کدوم خاطره میکِشهت سراغ کدوم کوچه
و پشت چراغ کدوم چارراه یه چیزی گم کردی و کلافه ای
صدات در بیاد اصلا!
اعتراض کن
سیلی بزن تو صورت دنیا
طلب کن و بذار طلب بشی
بذار طلب بشی که مزهی زندگی همینجاست
اینجا که تلخش کردی
با سکوتت
با صدای شکسته ت توی یه هنجرهی خشک
وای اگر یاد میگرفتی بلاخره بخوای چیزی رو
از عمق وجودت
اونقدر که تو ظهر جهنم پاشی بری زیر ملحفههای سفید وزون توی نسیم
و پیدا کنی اونی که طلبکارته
طلب چشماتو داره
فروغ خجالتی نگاهت که جایی بین اسودگی و خواستن سوسو میزنه
صدات در بیاد بگی عشقو باید بعدنا پیدا کرد
اونی که ما جسته بودیم روی سنگای داغ مسجد بخار شد.
بذار بشنوم صداتو که بلاخره از تارو پود نخ نقرهای میرسونی به گوشم: بلاخره تیکه از وجودمو به دندون گرفتی.